داشتم به این فکر میکردم که چه نیازهای اساسی در من وجود داره، که من برای برآوردهکردن اونها، به دنبال برقراری روابط عاطفی هستم. خب اولین چیزی که دم دست هست و به راحتی حس میشه، نیاز جسمی من به دیگران هست. این نیاز از لحظهای که من به دنیا اومدم، با لمسکردنم فعال شد، هرچند که تاثیرش از گذشته هم، بر روی ژنهای من وجود داشت، و با توجه به تجربهی زیستهام تا امروز و کیفیت برآوردهشدنش، یه میزان شدتی رو به خودش اختصاص داده. من اسمش رو شهوت میذارم. شوری که برای بقای نسل یا پاسخگویی به خواستههای جسمانیام، بهش نیاز دارم.
همچنین، من با یه سری از ویژگیهای منحصر به فرد، توانمندیهایی که دارم و ندارم، به دنیا اومدم. در کودکی که من نمیدونستم چهطور باید خودم رو بپذیرم، پس وظیفهی والدینم بود که در مواجهه با دنیا و جایگاهی که من باید در اون پیدا میکردم، میپذیرفتنام تا خودم رو به رسمیت بشناسم. فرض میکنم با هر اتفاقی که گذشت، من امروز به تنهایی تونستم، جایگاهم رو پیدا کنم، یعنی تا الآن در این مورد نیاز به کسی نداشتم. اما الآن حس میکنم، علاوه بر خودم، بخاطر ادامهدادن به زندگی جمعی، حداقل یک نفرو میخوام که من رو به رسمیت بشناسه و بپذیره.
هرچقدر میزان شناخت و پذیرش من توسط دیگران بیشتر باشه، صمیمیت بین ما هم بیشتر خواهد شد. بنابراین من اسم این نیاز رو صمیمیت میذارم. خب حالا من میتونم، رابطهی عاطفی با کسی برقرار کنم که صرفا باهاش صمیمی هستم اما برآوردهکردن نیاز جسمانیام رو در او نمیبینم. با شخص دیگری وارد رابطهی عاطفی میشم تا فقط نیازهای همدیگرو برطرف کنیم. اگر شخصی رو انتخاب میکردم که شهوت و صمیمیت زیادی بین ما برقرار بود، اونوقت این دو میتونستن، تاثیر فزایندهای بر روی هم و کیفیت رابطهای که تجربه میکنیم، داشته باشن و یا حداقل به اندازهای باشن که در حالت مستقل از دیگری هستن.
وقتی من بخوام کیفیت بالاتری از صمیمیت رو در رابطه با دیگران تجربه کنم، اونوقت ناچارم تا زمان بیشتری رو باهاشون بگذرونم، پس تعداد افرادی که میتونم برای این کار انتخاب کنم، کمتر میشه. برای شهوت هم همینطور. اگر من به شکل روزانه بخوام، به این نیازم جواب بدم، چند نفر هستن که ما همدیگرو برای این کار پذیرفتیم؟ من چقدر رابطهی باکیفیتی باهاشون دارم؟ آیا همیشه در دسترس هستند؟ مادامی که با ما نبودند با چه اشخاص دیگری رابطه داشتند و الآن برای این کار سالماند؟ حالا اگر بخوام تجربهی بهتری از تلفیق شهوت و صمیمیت رو داشته باشم، اونوقت تعداد انتخابهام چقدر خواهد بود؟
برآوردهکردن شهوت و صمیمیت در سطح مناسب، باعث میشه که انتخابهای من محدود بشه، و از طرفی هم، هیچ تضمینی وجود نداره که رابطهها باقی بمونند، اگر همون چند رابطه رو به هر دلیلی از دست بدم، اونوقت باید مجدد سرمایهگذاری عاطفی کنم. این میتونه نگرانکننده باشه و نیاز سومی رو در من ایجاد میکنه تا به دنبال یه محیط امن و متعهدی بگردم که سرمایهام به راحتی از دست نره. اسم این نیاز رو امنیت میذارم. برآورده کردن این نیاز در رابطهی عاطفی به تنهایی معنا پیدا نمیکنه اما در کنار دو نیاز دیگه یا تلفیق این سه باهم، همافزایی خوبی پیدا میکنه.
همچنین به طور واضح، من به تنهایی از پس تمام ضعفهای جسمی، روحی و ذهنی که در آینده مبتلا میشم، برنمیام و نیاز به حمایت دیگران دارم. برآوردهکردن این نیاز هم مانند امنیت، به تنهایی معنا پیدا نمیکنه. مثال معروفش که میگن، والدین بیچشمداشت، کودکانشون رو مورد حمایت امن قرار میدن! اما به نظر من، در واقع اونها از طریق به دنیا آوردن ما، برای دستیابی به صمیمیت بیشتر در رابطهی عاطفی بینشون و یا در ارتباط شخصیشون با دنیا، این کارو انجام میدن. در حفظ سرمایههای عاطفیم، امنیت به تنهایی از عهدهی این کار برنمیاد و حمایت ما از همدیگر در روزهای سخت، این امکان رو میده.
خب تا اینجا، بنا به نیاز، من میتونم یکی از روابط عاطفی شهوت،
صمیمیت،
شهوت صمیمیت،
شهوت امنیت،
صمیمیت امنیت،
شهوت صمیمیت امنیت،
شهوت حمایت،
صمیمیت حمایت،
شهوت صمیمیت حمایت،
شهوت امنیت حمایت،
صمیمیت امنیت حمایت،
شهوت صمیمیت امنیت حمایت،
را با حداقل یک نفر داشته باشم و اگر هم نیازی ندارم به تنهایی ادامه میدم. در قدم اول باید با خودم صادق باشم و در زمان حاضر، وجود این نیازها رو در خودم بپذیرم و بعد میزان اونها رو بفهمم یا حداقل اگر ظاهر میشن، نادیده نگیرم و آگاهانه به فکر پاسخدادنش باشم.
این رو هم باید بپذیرم که اگر من همزمان به برطرفکردن هرچهار نیاز اصرار دارم، این ممکنه در ارتباط با هر فردی که باهاش وارد رابطه میشم، امکانپذیر نباشه، یا میزانی که من به بهش نیاز دارم توسط اون فرد برآورده نشه. پس کمی صبر پیشه بگیرم و رابطهها رو به راحتی از دست ندم که شاید ممکنه در اون نیازهای خاص، میزان برآوردهکردنش توسط اون اشخاص به سطح بالاتری برسه یا شایدم اصلا کسی پیدا نشه تا من رو دوباره به اون سطح برگردونه. این رو هم باید در نظر بگیرم که اولین رابطهی عاطفی که من برقرار میکنم با خودم هست، پس برآوردهکردن این نیازها تماما به دیگران برنمیگرده و منم در جوابگویی به اونها سهم زیادی دارم.
همهی اینا رو گفتم، این رو هم بگم که من اینقدر شاسگول نیستم که متوجه جبری که در اون قرار دارم نشم، جبر وجودی، جبر جغرافیایی و هر جبر کوفتی دیگه که باعث میشه، من و دیگران در زندگیِ هم قرار بگیریم و همدیگرو انتخاب کنیم، پس هر انتخابی که میکنم، میتونه یه بعد معنوی هم به خودش داشته باشه، و اصلا ایرادی نداره که یه عده در این راه مجنون میشن. قشنگ، آخرش، مثل بچهها زدم همهچی رو با دستهای خودم خراب کردم. :))
در اینجا! به زودی یه چیز خیلی خوب قرار خواهم داد. ^_^
عنوان از یادداشتهای مهدی میناخانی
آدمها به پیوندهای عاطفی نیاز دارند.
رو ,صمیمیت ,شهوت ,هم ,عاطفی ,یه ,که من ,به تنهایی ,رو به ,من به ,رابطهی عاطفی ,صمیمیت امنیت حمایت،
درباره این سایت